بیماری لاعلاج ایوان ایلیچ

کتاب مرگ ایوان ایلیچ با مرگ یک قاضی روسی به نام ایوان ایلیچ آغاز می شود. او به یک بیماری لاعلاج میتلا شده و به تدریج به سمت مرگ قدم بر می دارد. مرگی که تنها حقیقت موجود در زندگی است و برای تمام بشر اتفاق می افتد.

ایوان یک قاضی ریاکار است که تمام زندگی خود حتی ازدواجش را با منطق پیش می برد و هیپوقت احساسات را در کارها و تصمیم گیری های خود دخیل نمی کند. او فرد به ظاهر موفقی است و چیزی در زندگی کم ندارد. اما در روابط خود با نزدیکانش همواره دچار مشکل بوده است. ایوان جوری زندگی می کند که انگار هیچ مرگی در کار نیست. اطرافیان او نیز پس از مرگ ایوان تنها به فکر تصاحب جایگاه او بوده و اصلا به مرگ ایوان فکر نمی کنند.

خلاصه کتاب مرگ ایوان ایلیچ

ایوان ایلیچ با نزدیک شدن به مرگ پنج مرحله انکار، ترس، خشم، انزجار و پذیرش را پشت سر می گذارد. او ابتدا نمی خواهد مرگ خود را قبول کند و مرگ را مانند چاهی تاریک تجسم می کند. تصور می کند که پزشک اشتباه کرده و او به یک بیماری لاعلاج مبتلا نشده است.  سپس با پذیرش حقیقت بیماری عصبانی و خشمگین شده و خشم خود را بر سر اطرافیان خالی می کند. پس از خالی شدن از خشم نیز به سراغ خدا و مسیح رفته و سعی دارد بر سر زندگی خود با آن ها معامله کند. ناگهان به کارهایی که در طول عمر خود انجام نداده فکر کرده و دچار افسردگی می شود. پذیرش مرگ و به پایان رسیدن زندگی برای اغلب افراد کار آسانی نیست و ایوان ایلیچ نیز نمی تواند این واقعیت را بپذیرد و خود را از مادیات و وابستگی هایی که یک عمر در پی آن ها بوده است دور کند. اما به تدریج مرگ همچون آینه ای در مقابل او و گذشته اش قرار می گیرد و اشتباهاتی که در طول عمر خود مرتکب شده است را مانند پتکی بر سر او می کوبد. ایوان در این مسیر با طی کردن مراحل شناخت و معرفت، روشنایی را در مرگ می یابد.

درباره کتاب مرگ ایوان ایلیچ

کتاب مرگ ایوان ایلیچ یکی از مشهورترین کتاب هایی است که نویسنده در آن به مرگ پرداخته است. اگرچه تولستوی در تمامی کتاب های خود فارغ از اندیشه مرگ نبوده است اما پیش از این کتاب به صورت فلسفی به مساله مرگ و اهمیت زندگی نپرداخته است. این کتاب با داستان مرگ ایوان ایلیچ آغاز می شود و با زندگی او به اتمام می رسد. که می توان آن را پیام اصلی داستان در نظر گرفت. اگرچه در کتاب سراسر از مرگ و نحوه مواجه شدن با آن صحبت می شود اما هدف نویسنده این است که انسان فطرت خود را بشناسد و به آن بازگردد تا بتواند به درستی زندگی کرده و به درستی از این دنیا برود.

کتاب مرگ ایوان ایلیچ در مورد مرگ و فناپذیری انسان ها است. داستان اصلی با شروع بیماری لاعلاج ایوان ایلیچ آغاز می شود. بیماری ای که او را به سوی مرگ می کشاند اما ایوان نمی تواند آن را باور کند و سعی می کند که از این واقعیت فرار کند. اگرچه تمام انسان ها می دانند که مرگ حقیقتی غیر قابل انکار است و انسان موجودی فانی می باشد، اما بسیاری از ما نیز مانند ایوان ایلیچ توانایی باور مرگ را نداشته و تصور می کنیم تا ابد زنده هستیم و برای زندگی کردن فرصت داریم. اما در حقیقت مرگ از هیچکس دور نیست.

رمان مرگ ایوان ایلیچ یکی از رمان های کوتاه و بسیار محبوب تولستوی است که تا کنون به چندین زبان زنده در دنیا منتشر شده است. این رمان در ایران نیز طرفداران زیادی دارد و مترجمان بزرگی دست به ترجمه آن زده اند. برای مثال مترجمانی همچون احمد گلشیری، صالح حسینی، لاله بهنام، صادق سرابی، علی اصغر بهرامی و هوشنگ اسماعیلیان این اثر تولستوی را به فارسی برگردانده اند.