طبل حلبی شناخته شده ترین شناخته شده ترین رمان گونترگراس شاعر و نویسندهی مشهور آلمانی - لهستانی و برنده جایزه نوبل ادبیات سال 1999 است.
طَبلِ حَلَبی (Die Blechtrommel) رمانی است به قلم گونتر گراس که سال ۱۹۵۹ میلادی منتشر شد. این رمان در کنار دو رمان دیگر با نامهای موش و گربه و سالهای سگی سهگانهای را تشکیل میدهند.
گونتر گراس در مصاحبههای مختلف خود بارها گفتهاست که او هیچ وقت انتظار نداشته این رمان تا این اندازه مورد استقبال خوانندگان و منتقدان قرار گیرد.
او در گفتگویی که سال ۱۳۸۹ با ماهنامه ادبی ـ هنری نافه کرد دربارهٔ این رمان گفته بود «من مدیون گروه ۴۷ هستم. آن موقع نویسنده جوانی بودم و در گروه ۴۷ شعرهای اولیهام را میخواندم. بعداً در همان گروه اولین رمانم طبل حلبی را خواندم.»
گراس در این گفتگو دربارهٔ شوخیهای اسکار، قهرمان رمانش با مسیح و مذهب گفته بود «شوخیها و طنز او دشمنی با مذهب نیست. اسکار دچار توهم میشود و به خیالات واهی میافتد. همان چیزی که در خیلی از مردم میبینیم. اسکار فکر میکند مسیح نجاتدهنده است.»
سال ۲۰۰۹ به مناسبت پنجاهمین سال انتشار این رمان در بسیاری از انجمنها و مراکز فرهنگی آلمان برنامههای بزرگداشتی با حضور گونتر گراس برگزار شد.
این کتاب ۷۹۳ صفحه است و به همراه دو رمان دیگر به نامهای «موش و گربه» و «سالهای سگی» که کامل کننده یکدیگر هستند. یک سه گانه را تشکیل می دهند.
کتاب بر خلاف حجم زیادش، روان و ساده نوشته شده و نیازی نیست تا برای درک حوادث و اتفاقات انرژی زیادی مصرف کنید. خود گراس میگوید:
هرگز فکر نمیکرده که این داستان مورد توجه قرار گیرد.
گراس در این کتاب به دنبال یکی از بزرگترین فجایع جنگ جهانی دوم رفته و در قالب یک داستان عجیب از تاریخ لهستان و آلمان میگوید.
گراس به پاس زحماتش در سال ۱۹۹۹ برنده نوبل ادبیات جهان شد و البته او نیز به خوبی میداند که این جایزه بخاط رمان طبل حلبی بوده است. چند سال قبل به خاطر تولد ۵۰ سالگی اسکار جشنی برپا شد و گونتر گراس به روخوانی بخش هایی از کتاب خود پرداخت.
البته گونتر گراس در سالهای آخر عمر خود اعتراف کرد به اینکه در زمان حکومت نازی ها و در ۱۷ سالگی عضو ارتش آلمان بوده است. با همه خشکی و جدی بودن دنیای سیاست (او در زمینه سیاسی هم فعال بود)، او در دنیای ادبیات زبان خاص خودش را داشت و همه مفاهیمی را که از دنیای واقعی سرچشمه میگیرد را با عنصر طنز نشان میدهد.
در سال ۱۹۷۹ فیلمی هم از کتاب طبل حلبی اقتباس شد. فیلمی که مورد توجه منتقدان و مخاطبان قرار گرفت و توانست اسکار بهترین فیلم خارجی آن سال را از آن خود کند.
آرامش فکری و روحی، حداقل برای بعضی از افراد، فقط در آسایشگاه روانی قابل دستیابی است. اسکار ماتزرات، بر روی تخت سفید و فلزی خود در بیمارستان و تحت نظارت پرستار هوشیار و متعجب خود به اسم برونو، تصمیم می گیرد تا به کمک یک آلبوم عکس خانوادگی، داستان زندگی خود و کشورش را روایت کند. اسکار که به خواسته ی خود، رشد فیزیکی بدنش را متوقف کرده است، راویت داستان را دائما بین اول شخص و سوم شخص تغییر می دهد. طبل زدن شیوه ای است که او را قادر می سازد تا خود را از خانواده و اتفاقات پیرامونش جدا سازد. آشفتگی داستان و واقعیت زندگی اسکار به قدری است که او ترجیح می دهد از آن فرار کند. زمانی که گراس جوان، نوشتن داستان های درخشان خود در پاریس را شروع کرد، معماری بود که به مجسمه سازی، هنرهای تصویری و شعر روی آورده بود و قصد داشت جنبه های مختلف تاریخ آلمان را مورد واکاوی قرار دهد. رمان طبل حلبی، تاریخ، ترس، طنز و هجو را با تصویرسازی و تخیلاتی پویا و نامتعارف در هم می آمیزد. گراس از نظر سبک نگارش، در مقایسه با روایت های ایستای نویسندگانی چون توماس مان، که دو سال پس از به دنیا آمدن او، موفق به کسب جایزه ی نوبل گشت، بسیار متفاوت عمل می کند. اگر قرار باشد بهترین رمان قرن بیستم مشخص شود، با احترام کامل به کتاب اولیس اثر جیمز جویس و آثار بزرگ دیگر، رمان طبل حلبی یکی از نامزد های اصلی این رقابت خواهد بود.