از تو میگویم که تنها ماندهای!
از برادرهای خود جا ماندهای
از تو میگویم جهان گریان شود
عشق تو، در قلبها شریان شود
از تو میگویم که عشق آسان شود
چشمها، از حال تو گریان شود
از تو میگویم که میراث منی
تیغ را، بر رگ دشمن میزنی
از تو میگویم که دستت با خداست
روزی میآید، که روزگار ماست
ما همه چشم انتظارت ماندهایم
دشمنان را تا همیشه راندهایم
از تو میگویم که داغی بر جبین
ما همه چشم انتظاریم رو زمین
از تو میگویم، مرا دل بردهای
از جهالتهایمان زخم خوردهای!
از تو میگویم، زمانی بر زمین
از تو که یک روزی میآیی همین
من و دست خدا نسپار!
که من بیتو نمیتونم
تموم زندگیمی تو
یه عمری پات میمونم
کجای این دل تاریخ
تو رو من زندگی کردم؟!
از اون روزی که تو رفتی
به دنبال تو میگردم!
نمیزارم بازم حسرت
تو قلب زندگیم باشه
باید کاری کنم خونی
از این عشق تو به پاشه
نمی دونی که از دوریت
تموم لحظه دلتنگم
برای داشتنت عشقم
با کل دنیا میجنگم
تو سهم زندگیمی از
حماقتهای دیروزم
برای فتح قلب تو
تو جنگ عشق پیروزم
از این حالی که من دارم
که آرومم و خاموشم
دارم برای فتح تو
لباس جنگ، میپوشم
کتاب پایان زمان در صفر تایم از سروده های شاعر جوان محمد یزدانی نیکو است که به تازگی توسط نشر زرین اندیشمند منتشر شده است. این مجموعه در 175 صفحه منتشر شده و در دسترس علاقمندان به شعر و ترانه قرار گرفته است. امید است از مطالعه آن لذت کافی را ببرید.