مجموعهای که پیش روی شماست، یکی از اثار ترجمه ی فریده حسن زاده (مصطفوی) است .
"مارینا تسوه تایوا "(وفات1961 :) شاعر اهل روسیه است که در این کتاب برگزیدهای از اشعار او فراهم میآید .برگردان فارسی اشعار از روی متن ترجمه شده "Elain feinstein"صورت گرفته است .بدیت ترتیب در این مجموعه اشعار خانم مارینا تسوه تایوا همراه با معرفی وی در بخش آغازین کتاب به چاپ رسیده است .
فریده حسن زاده (مصطفوی) بانوی شاعر و مترجم شعر جهان در سال1331 چشم به جهان گشود. وی دانش آموخته زبان انگلیسی ست .
اولین کتاب شعر این بانوی ارجمند در سال 1357 منتشر شد . همچنین میتوان اشعار انگلیسی ایشان را در آنتووژی های امریکایی و اروپایی و اسیایی و نشریات چاپی و الکترونیکی بین المللی مشاهده کرد .
مد مک گولین شاعرة ایرلندی در مورد این شاعرة بزرگ روس چنین مینویسد:
"من برای استعداد و نبوغِ امیلی برونته ارزش و احترامِ بسیاری قائلم اما تسوهتایوا مرا شیفتة خود میکند، زنی با یک دختر مرده در جنگ و یک دخترِ جانِ سالم به در برده از قحطی که سهم خود را از ادبیات و بیکرانگی ، با جسارت و شجاعتِ بسیار ، در گوشهای از میزِ آشپزخانه به چنگ میآورد.شرحه شرحه شدن در کشاکشِ زایمانها و انقلابها یا هردو ، و قلم را بر زمین ننهادن ، لازمة شکوفایی ِ اصیلترین و حقیقیترین اذهانِ شاعرانه است."
تسوهتایوا که بعد از انقلاب کمونیستی از وطن هجرت کرد ، سال 1939 از پیِ همسرش افرون که به عنوانِ جاسوسِ شوروی لو رفته بود به شوروی بازگشت. دخترش دستگیر و همسفرِ زندگیاش تیرباران شد. وی همراه پسرش به یلابوگا پناه برد و نا امید از یاری رساندن به خانوادهاش خود را حلق آمیز کرد.حتا گورش نیز ناشناخته ماند. اما سالها پس از مرگ شهرتش نخست در آمریکا و سپس در زادگاهش و سایر کشورهای جهان فزونی گرفت و تندیسهای او در شعرهای مهم روسیه زینت بخش میادین ، و محل سکونتش در مسکو به صورت موزه ، زیارتگاه عاشقان شعر در سراسرِ جهان شد.
شعرِ تسوهتایوا را شاید بتوان رنجیدهخاطرترین شعرِ معاصرِ روسیه خواند . هیچکس در روسیه مانندِ او خود را ، جسم و روحِ خود را، و چندسویگیِ شخصیِ خود را کشف نکرده است. برای تسوهتایوا همهچیز محدود و تنگ است. او در همه چیز افراطیست. روحیة او با ایستایی بیگانه است. میخواهد همه چیز متعالی شود.رابطة سطحی باید به دوستی ، دوستی باید به عشق بینجامد.عشق نیز محدود است.از نظرِ او فضا تنگ است ، زمان تنگ است ، همه چیز باید به ادبیات و بیکرانگی منتهی شود. "او بیتعادلی بود در دنیایی بر اساسِ تعادل"؛ اما تنها چیزی که در زندگی خارج از تعادل و بیکرانگی نصیبش شد ، انزوا و تنهایی بود.
پاسترناک|، نویسندة رمان دکتر ژیواگو و برندة جایزة نوبل د رمورد تسوهتایوا نوشت:
" مرگ تسوهتایوا یکی از غم انگیزترین حوادث زندگی من بود. او در دوران ظاهرسازیها، صدای خود را داشت: کلاسیک و انسانی. او زنی با روحی مردانه بود. درگیری او با زندگی روزمره به او قدرت بخشید. او با تلاش بسیار به زبانی ساده و روشن دست یافت. به نظر من او از آخماتوا هم که سادگی و شاعرانگیاش را همیشه ستودهام، بالاتر بود. من تسوهتایوا را در صدر میدانم ."
در جای دیگر پاسترناک می نویسد:
"رفتارِ شعریِ تسوهتایوا دقيقاً آن چیزی بود که همة سمبولیستها، از اول تا آخرشان آن را به خواب میدیدند و به دست نمیآوردند. در حالی که آنها در اقیانوسِ طرحهای فاقد زندگی و اَشکال زبان شناسیِ مردهشان، از سرِ درماندگی دست و پا میزدند، تسوهتایوا بر فرازِ دشواریهای واقعی خلاقیت پرواز میکرد و مشکلاتش را به راحتی حل میکرد، آن هم با سبک و تکنیکی بی همتا. شکلِ شعرش با قدرت وسیع غناییاش مجابم میکرد. این شکلی بود که زندگی خود را از تجربه کسب کرده بود. تجربة شخصی، اما نه از گونة خالی کردنِ تنگ نظرانة دل، و بند آوردن نفس از سطری به سطری، بلکه غنی و متراکم، با صحنههای درهم فرو روندة بند در بند. در زنجیرهای از گسترشِ وزن."