کتاب داوطلبان مرگ 1

برشی از کتاب:

دختر جوان آرام آرام و با تردید از عرض خیابان خلوت عبور کرد و لحظه ای مقابل ساختمان کهنه و بزرگی که مقابلش بود ایستاد و دوباره به آدرسی که در تکه کاغذ یادداشت کرده بود نگریست.
همینجا بود، درست همینجا. جایی که باید در آن مجازات میشد.قلبش به تندی میتپید. برای یک دختر آسیایی این تنها راه نجات بود. نجات از عذاب وجدانی که مدتها آزارش میداد.
پس بر خود مسلط شد، نفس عمیقی کشید و با گامهایی سست وارد شد. داخل راهرو بزرگی قرار داشت، راهرویی که با چراغهای غبارآلودی نیمه روشن شده بود و بسان معبر ترسناک و مخوفی در برابرش دیده میشد.ترسناک بود. دوباره تردید وجودش را پر کرد. شاید بهتر بود راه دیگری را انتخاب کند، خودکشی تنها راه چاره نبود. شاید میتوانست به نزد همسرش بازگردد و از او طلب بخشش کند؛ اما چگونه میشد
خیانتی بزرگ را نادیده گرفت؟ حتی خانوادهاش هم او را طرد کرده بودند.